NabiKAZ نوشته است:يه جا شنيدم به جاي Spam بگيد (هرز نامه) فك كنم :wink: اسم باحاليه
يه معلم فارسي سال دوم دبيرستان داشتيم كه خيلي هم باسواد بود . ميگفت آخه مرد حسابي ! مگه تو اختراعش كردي كه واسش اسم ميزاري يا اسمش رو تغيير ميدي . اون كسي كه ساخته و اختراعش كرده دوست داشته اسمش رو گذاشته هليكوپتر! تو چيكار داري اسمش رو تيكه پاره ميكني ميزاري چرخ بال
البته عين جملش نيست ولي منظورش همين بود ... :wink:
منم با نظرش موافقم .
پس ايميل بزنيد . چتستان كنيد.. كامپيوتر كار كنيد . و پرينت كنيد :twisted:
چاكريم
نبي
با درود
دوست گرامي بايد بگم كه آموزگار شما از ناداني خود اين سخنان را ميگفته.
اگر هم خيلي با سواد مي بود معلم دوم دبيرستان نميبود(البته اون سوادي كه شما در نظر داريد)
اين را بايد بدونيد كه يكي از بزرگترين دشواري هايي كه براي زبان ميتونه پيش بياد اين هست كه واژه هاي بيگانه بدون دگرگوني در ساختار و بدون اينكه از دستگاه صرفي گذر كند به زبان پا بگذارند
به ديد شما اين واژه ها هم خنده داره!!!!
اگر خنده دار هست پس بخند:
ياد نوشته اي افتادم كه در يكي از گاهنامه هاي فرهنگي ميخواندم. در آن، يكي از افراد سالمند نوشته بود كه عادت داشت با دوستانش فهرست برابرهاي فرهنگستان زبان پارسي را بدست بگيرد و به واژه هاي پارسي بخندد و به آنها را ريشخند و پوزخند بزند.
نوشته بود با دوستانش ساعتها به واژه هايي همچون نشست (براي جلسه)، هواپيما (طياره)، شهرداري (بلديه)، واژه (كلمه)، ساختمان (عمارت) و .... خنديده بود و از شدت مسخرگي دل و روده شان بهم ريخته بود!
اين واژه ها هم زماني مورد تمسخر كساني همچون شما بوده اما...
/// فرودگاه، پوشه، گزارش، آزمایش، دانشگاه، دانشكده، دانشآموز، پرونده، هنرپیشه، هنرستان، نمودار، بازبینی، بازپرس، بازجویی، روانشناسی، زمینشناسی، شهرداری، پاسبان، خزه، جلبك، ستوان، ارتش، شهربانی، آزمون، شهرستان، دهستان، استان، آتشنشانی، آییننامه، فرهنگستان، دبیرخانه، آموزشگاه، جهانگرد، دادستان، دادگاه، دادرسی، دادسرا، دانشسرا، ترابری، دارایی، داروخانه، دفتردار، رایزنی، راهنمایی و رانندگی، رزمناو، زایمان، زردپی، اژدرافكن، جنگنده، پژوهش، آموزش و پرورش، بنگاه، بهداری، بهداشت، گیاهشناسی، تاژك، مهرهداران، نرمتنان، مرزداری، ناوگان، سروان، ناوشكن، نشانی، واكنش، واریز كردن، همگرایی، نوشتافزار، هاگ، ورشكسته، باشگاه، نمایشگاه، ارز، بازداشتگاه، پیشپرداخت، بافت، آگهی، آگاهی، كارآگاه، راهداری، دبیرستان، دبستان، كودكستان، پیشاهنگی، واژه، بخشنامه، بایگانی، پادگان، پاسداران، آمار، زیستشناسی، آسایشگاه، پرورشگاه، بازرس، استوارنامه، ارزشیابی، استانداری، دیرینشناسی، سرجوخه، تخمدان، پیشنهاد، تالاب، تیمارستان، خاستگاه، نخستوزیر، نمایندگان، نوارچسب، دریابان، ناوبان، واگرایی، بمباران، بینایی، چشایی، نایژه، بویایی، بازده، كلانتری، كالبدشكافی، كاردار، دادگستری، سرمایهداری، فرمانداری، شیرخوارگاه، هزینه، گلبرگ، گشتاور، ملوان، نیروسنج، پیشنویس، همزیستی، رونوشت، گسل، درمانگاه ...
شوربختانه، فرهنگستان سوم، بهرهبری از واژههای تازی را نيز روا دانست!!! که با این نگرش، واژههای ِ درخور ِ فراوانی پدید نیامد. همچنین آنان ناسازگار با دو فرهنگستان نخست، با بخشنامه کار نمیکنند و سازمانها را ناگزیر به بهرهگیری از واژههای نو نمیکنند. بر این پایه کارشان همیشه میلنگد.
سر و ته قاعده هاي قلمبه عربي و فرانسوي و انگليسي كنيم آيا كار بخردانه اي است؟
آنگونه توجيه ها كه ايرانيان ميكنند كه بايد زبان را به حال خود ول كرد و وامگيري بي در و پيكر يك كار طبيعي است و ...، از روي تنبلي است. همان تنبلي و بي خيالي كه از همه سو ما ايرانيان را به خاك سياه نشانده است.
مختلف الاضلاع، مواد مندرجه، پاستوريزه، مستقيم الخط، سياسيون، عقلا، موتوريزه، ريست فيلد، فراكسيون بين المجالس دول مشترك المنافع، محاورات ممنوعه افراد معلوم الحال داخل چت رومهاي سايبر اسپيس! ....
آيا اين گونه زبان بخردانه است؟ برويد مانند من به بيگانگان پارسي بياموزيد ببينيد چگونه از داشتن بيش از ۱۶ جور جمع شكسته عربي افزون بر جمعهاي پارسي (ها و ان) چشمهايشان گرد ميشود و از بيخردي ما ايرانيان در شگفت ميمانند.
يا شيوه نگارش هردمبيل و ده ها گونه قاعده هاي دستوري بهم ريخته عربي. براي آموختن پارسي بايد دستور زبان پيچيده عربي را هم افزون بر دستور زبان پارسي آموخت. يكمشت وزنها و بابهاي عربي و تازه معني هر كدام در پارسي ديگرگون شده و برخي نشده و ...
شما شوربختانه با روحيه قاجاري به زبان ما نگاه ميكني و اگر نبودند فرهنگستانيهاي پيش از انقلاب و نويسندگان و ترزباناني (مترجماني) كه به سره گرايي بپردازند هم اكنون ما هيچ واژه نويي نداشتيم و با زايا نشدن وندهاي پارسي هيچگونه نسك (كتاب) دانشي را نميتوانستيم به پارسي برگردانيم و اكنون ناچار شده بوديم زبان رسمي علمي كشور را انگليسي يا فرانسه قرار دهيم و سرنوشت پارسي در ايران ميشد مانند سرنوشت آن در تاجيكستان كه در نبود فرهنگستان سره گرا و نويسندگان دلسوز امروزه آنها زبان اداري و رسمي شان روسي مانده و در پي دشواري هاي احمقانه سياسي دولتشان اجازه كاربرد كامل نوشته هاي ايران را در آنجا نميدهد!
خوشبختانه هستند بسياري از مردم ما كه به پارسي نويسي و سره گرايي و پيشبرد زبانشان دلبستگي دارند.